سی ماهه می شوم......
بازم خیلی وقته اینجا چیزی ننوشتم که شاید دلیل خاص خودش رو داره.اما به هرحال دلم خواست برای این روز بنویسم.....روزی که تو سی ماهه میشوی.....تو دو سال و نیمه شده ای و ما سی ماه بزرگتر و شاید هم خیلی بیشتر و با تجربه تر....تجربه هایی که مطمئنم بدون حضور تو هیچ گاه دست یافتنی نبود..... این ماه از زندگیت رو هیچوقت فراموش نمی کنم چون کار بزرگی رو انجام دادیم....همان قصه پست قبل را می گویم...... توی این ماه دهه محرم رو داشتیم که خیلی دلم می خواست راجع بهش بنویسم که نشد چون احساس کردم نویسنده خوبی نیستم.فقط همینقدر بگم که دنبال روزهای کودکیم می گشتم و اون عذاداریهای واقعی و از ته دل که به دل ادم می نشست که چند سالی بود گم کرده بودم که د...